از یک عاشقِ شکست خورده پرسیدم:

بزرگ ترین اشتباه؟

گفت: عاشق شدن...

گفتم: بزرگ ترین شکست؟

گفت: شکستِ عشق...

گفتم: بزرگ ترین درد؟

گفت: از چشمِ معشوق افتادن...

گفتم: بزرگ ترین غصه؟

گفت: یک روز چشم های معشوق رو ندیدن...

گفتم: بزرگ ترین ماتم؟

گفت: در عزای معشوق نشستن...

گفتم: قشنگ ترین عشق؟

گفت: شیرین و فرهاد...

گفتم: زیباترین لحظه؟

گفت: در کنارِ معشوق بودن...

گفتم: بزرگ ترین رویا؟

گفت: به معشوق رسیدن...

پرسیدم: بزرگ ترین آرزوت؟

اشک توی چشماش حلقه زد و با نگاهی سرد گفت:

مرگ....

 

پنج شنبه 28 آذر 1398 15:52 |- مرگ افرین -|

 

 

وقتی روزای رفته تورو یادم میاره

حس می کنم می لرزه دل واسه تو دوباره

کاشکی دلم می فهمید گذشته ها گذشته

اون که دلم می خواستش خیلی وقته رفته

خاطره های رفته باز میاد به یادم

نمی تونم بگذرم از تو آخه دل به تو دادم

شاید یه بار ببینمت تورو دوباره

آخه کجایی دل دیگه طاقت نداره


حيف از اون روزایی که رفت و

حس کردم تو هم میدی جلا

به همه اون گرد و غباری که مونده روی دلم

آخه با چه زبون حرفامو به بقیه بگم

تو که بودی یه روزی همه ی تار و پودم

حالا لعنت میکنم از با تو بودن

آخه یادشه روزی که دل مارو ربود

قسمش دادم و گفتم تورو به تار موت

تا آخرش دیگه تو هم با ما بمون

نذار خاطرات بینمون یه روز بشه حروم

اونم قبول کرد فقط با یک اشاره

پس خودت بگو حالا چرا حالم خرابه

چرا روز و شبم شده مثل کابوس مرگ

چرا باید بکشم من عذاب و درد

چرا این همه دارم سوالای بی جواب

که گذاشتی واسه من توی بی مرام


وقتی رفتی من اینجا تنها موندم

از زندگی جا مونم ، دوباره برگرد ...

فکر می کردی جدا شدن آسونه

ببین دلم داغونه ، دوباره برگرد ...


هی بی معرفت واسه دیدار بعد

بگو ببینم کی بود که به دلش بی راهه زد

مگه تو نبودی می گفتی عشق داره جاذبه

پس چی شد ؟ حالا این همه فاصله حاصلش ؟

شده اون همه خاطره باطله ؟

آخه توکه منو نمی خواستی پس چرا

نگفتی دروغه همه ی اون قصه ها ؟

حالا منم و یه دل داغون پر درد

که شدم مثل دیوونه ها یه دوره گرد

آخه نکشیدی نمی دونی چه دردی داره

وقتی میبینی که عشقت از تو بیزاره

فقط میخواسته قلبتو بشکنه بره

تا که بکنی از زمین و زمان دیگه گله

بگو روزگار آخه چرا اینقدر بدی؟

چرا کردی همه خوشیاتو ازم دریغ؟

طلفک دلم که ساده بود و خواب

روی صورت عشقمم نقاب

ای خدا چرا قصه های ما شده عاقبت

مثل برگ و باد ...


نگو تو بر نمیگردی ، بی تو تنها شدم تنها

آره هستم من به یادت همه روزا همه شبها

نگو برگشتن محاله انتظار من خیاله

نگو قسمت من نبودی ته فنجون توی فاله

برگرد ... تو بمون ، عشق رو از چشام بخون

به خدا می میرم ببینمت با دیگرون ...


وقتی رفتی من اینجا تنها موندم

از زندگی جا مونم ، دوباره برگرد ...

فکر می کردی جدا شدن آسونه

ببین دلم داغونه ، دوباره برگرد ...

پنج شنبه 5 دی 1392 12:43 |- مرگ افرین -|

 

ا

من دارم دورم می شم از تو

جاده سرد و برهوته

غم این فاصله سخته

سرنوشت من سکوته

 

خستم از غبار تردید

نگاهم به مه رسیده

سرنوشتم مثل ابراست

حکمم و خدا بریده

 

حکم من همیشه تبعید

تو چشای این و اونه

با کسی سازش ندارم

بیا برگرد به خونه

 

واسه من هنوز سواله

کی من و به تو رسونده

کمی پیشم بمون آخه

چیزی تا مرگم نمونده

 

من دارم می پوسم اینجا

فاصله یه اشتباهه

حکم تبعیدی برا من

این همون آخر راهه

 

اسم تو کنار اسمم

حتی تو فاصله پیداست

کاش می دونستی هنوزم

یکی اینجا خیلی تنهاست

پنج شنبه 28 آذر 1392 16:59 |- مرگ افرین -|

وقت رفتنم رسیده...دیگه اینجا جای من نیست

اون صدای گرمت انگار...دیگه هم صدای من نیست

کوله بارم روی دوشم...غصه هام توشه ی راهم

بی تو رفتن خیلی سخته...اما چاره ای ندارم

عزیزم خدا نگهدار...اگه بد بودم ببخشید

هر کسی حالَمو پرسید...بگو رفت دیارِ تبعید

می دونم فرقی نداره...واسه تو بود و نبودم

حیفِ اون همه ترانه...که من از عشق تو خوندم

آخرِ قصه رسیدم...راه برگشتی ندارم

سرنوشت من همینه...که همیشه بد بیارم

چشمامو به جاده دوختم...تو نگام پُر از گلایه ست

قلبم از حادثه زخمی...تو دلم پُر از بهانه ست

بدجوری دلم گرفته...قطره های اشک رو گونَم

اما باید باورش کرد...که دیگه بی تو بمونم

پنج شنبه 28 آذر 1392 16:57 |- مرگ افرین -|

مثه قایقی خسته تو دریا ... مثه دیدن تو تویه رویا

مثه تیک تیکه خسته ی ساعت ... مثه قصه تلخ صداقت

مثه شب مثه گل تویه گلدون ... مثه تصویر ماه تویه بارون

مثه گریه ی تلخ دیوونه ... دیگه چیزی ازم نمی مونه

مثه لحظه ی بارونو پاییز ... مثه چشمای خسته ی لبریز

مثه اشکای ریخته رو گونه ... دیگه چیزی ازم نمی مونه

مثه بارونو ابر بهاره ... مثه لحظه ی خواب ستاره تورو دوس دارم

مثه خاطره های پریده ... دو نگاه به هم نرسیده

مثه شاعرو عشق و رفاقت ... مثه حس غریب نجابت

مثه پرسه و گریه و خوندن ... همه خاطره هاتو سوزوندن

مثه اشکای خواب شبونه ... دیگه چیزی ازم نمی مونه

مثه لحظه ی بارونو پاییز ... مثه چشمای خسته ی لبریز

مثه اشکای ریخته رو گونه ... دیگه چیزی ازم نمی مونه

مثه بارونو ابر بهاره ... مثه لحظه ی خواب ستاره تورو دوس دارم

پنج شنبه 28 آذر 1392 16:2 |- مرگ افرین -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 صفحه بعد